جمعه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۷

گذرگاهی به نام اصلاحات



روزهای سختی را با خودم سپری میکنم. بین انتخاب شدن ها و انتخاب کردن ها . بین هر چیز که فکر کنید در یک فرد آزاد توانایی ساختن دارد . تلاش برای بهتر بودن. داشتم برای یک موردی به دنبال عکس های کارگران و دانشجویان جستجو میکردم .در تلاطم این گشت و گزار به کسوف رفتم و به دنبال چیزهایی بودم که میخواستم . در این شلوغی و حیا هوی کارها ناگهان صدای آشنایی آمد صدای یک اصلاحاتی بود صدایی که یک زمان برای من و خیلی های دیگر دریچه آزادی بود . ولی حالا من ...

یک بار کامل گوش کردم . ناگهان چیزی در درونم حقی زد و بغزم را که ماله هزاران چیز بود باز شد اشک ریزان باز گوش کردم . به یاد روزهایی افتادم که در تظاهرات شرکت میکردیم و فریاد وای اگر خاتمی فرمان جهادم دهد می افتادم . به یاد آن روزها که رفتیم شیرنی خریدیم برای مردم ، بوق ها کف و دست و رقص ها همه دوباره زنده شد .اشک هایم شدت گرفت . زمانی که جای خال فروهر ها را حس کردم . جای خالی پوینده و مختاری را دیدم به عکس هاشان نگاهی انداختم . بغزم فریاد کشید . تک تک اسم ها زنده میشد .

به یاد اکبر افتادم به یاد تمامی زندانی ها افتادم به یاد دوستانم که در بند هستند و دوستانی که آزاد شدند . به یاد آنهایی که چه تغییر کردند و چه تغییر نکردند . به بالا پایین این زمان که دارد جوانی من را میسازد . باز بغض خاتمی برای چندمین بار شنیدم که ترکید و گفت می آیم با همان عهد پیشین . عهدی که قربانیان فراوانی گرفت .عهدی که نیمه جان به زباله دان مردم رسیده است . متن ها احساسی میشود سیاست رنگ میبازد و من تنها کودکی میشوم در این قطار خالی از مسافر. =- میخوام سیاسی بمیرم با لبخند . =-

حس میکنم این اصلاحات تا کجا بود و چه هزینه ای دادیم ؟! هر کس چیزی از خودش را داد یکی عمرش را ، یکی جانش را ، یکی زندان را به تن خرید ، یکی اعتصاب کرد ، دیگری برای نه گفتن هایش کشته شد و یکی تک تک اعضای خانواده اش را از دست داد . اما همه ما هیزم این تنور داغ بودیم . ولی حال که این تنور نمیه جان است و گاه مرده است هر بار از زیر خاکسترش زبانه ای از آتشش بیرون می آید و دامان مارا باز میگیرد . آیا باید باز هم به آن پناه برد ؟ پناهگاهی که اینگونه کشته داد ؟ برایم این سوال پیش می آید . آیا باز هم خاتمی می آید ، باز هم دریچه اطمینان حکومت میشود ؟ یا شروع آزادی بدون قید و شرط ملت ؟ هزاران سوال وجود دارد که نمیدانم چه جوابی برای آن باید پیدا کرد ؟

مهربان یار تو آمدی با عهدی - و بشکستی تمام عهدت را این فایل را دریافت کنید و گوش دهید .

posted by زندانی سياسی آزاد بايد گردد @ ۵:۲۱ بعدازظهر  

0 Comments:

ارسال یک نظر

<< صفحه اصلي

 
 
دل نوشته

باقي را آزاد کنيد

قاصدك ! هان ، چه خبر آوردي ؟
از كجا وز كه خبر آوردي ؟
قاصدك
در دل من همه كورند و كرند
دست بردار ازين در وطن خويش غريب

کمپین آزادی برای سعید حبیبی و دانشجویان در بند


نگاشته‎ هاي پيشين

یار دبستانی

تو ای زن ای حضور زندگی

قصۀ مردی که غرورش را رها نکرده

باغبانمان کجاست؟

خوشا پر کشیدن

بابک دادبخش ، زنداني اعتصابي در آستانه مرگ

مهرنهاد را آزاد کنید

آزادی

ننه حشمت، مادري از سرزمين ايران

تولد مرتضی اصلاحچی

آرشيو
وب لاگهايي که ميخوانم

کميته نجات پاسارگاد

کميته مبارزه با سانسور

قمار عاشقانه

بابك خرمدين

حشمت طبرزدي

مهرانگيز كار

حسام فيروزي
زنانه ها
مديار
اردشير طيبي
يك قطره

بهزاد مهراني

نيك آهنگ كوثر
زيتون
يك گيله مرد
مسيح علي نژاد
شهر قصه
مسعود بهنود

چگوارا

شيوا نظر آهاري

دموکراسي فرزند جسارت
كوهيار گودرزي
خوابگرد
ويدا خسروي
سيد علي گدا
مهتا بردبار
عباس معروفي

ملاحسني در کانادا
فرنوش معيري
روزبه مير ابراهيمي
فريد سميع نژاد

مرتضي سميع نژاد
الپر
چريك
من نه منم
علي رضا فيروزي
كيانوش سنجري

اصانلو را آزاد کنيد


اخبار دانشجويي

ادوار نيوز
خبرنامه اميركبير
علامه بلاگ
كمپين آزادي پلي‌تكنيك
خبرنامه صنعتي شريف


سازمان هاي حقوق بشري

کميته منع شکنجه
انجمن منع شکنجه
منشور کوروش کبير
سازمان عفو بين الملل
ديوان اروپايي حقوق بشر
اعلاميه جهاني حقوق بشر
سازمان آموزش حقوق بشر
سازمان جهاني منع شکنجه
سازمان ديده بان حقوق بشر
انجمن دفاع از حقوق زندانيان
سازمان گزارشگران بدون مرز
انجمن حمايت از حقوق کودکان
شبكه‌ي بين‌ المللي حقوق بشر
انجمن اينترنتي دفاع از حقوق کودکان
فعالان حقوق بشر در ايران

mobareze ba sangsar


و اما عشق....

احمد شاملو
مصدق
صادق هدايت
فروغ

استاد شجريان