وقتی خبر بابک داد بخش را شنیدم دیگر نمیتوانستم ساکت باشم دیگر نمیتوانستم احتیاط کنم ، دیگر نمیتوانستم ننویسم । گرچه نوشتن من زیاد هم مهم نیست . اما موجی در سرم به تلاطم آمد . این موج مرا به هر سو که میخواست میبرد و میکوباند . نمی دانستم چه باید کنم . تنها به سرم زد که وب لاگ نویسان را سر سیخ کنم تا آنها که قلمشان گداخته تر از من است بنویسند ، تا کمی دوستانم و هم فکرانم به سمت این فاجعه بکشانم. آخر این فاجعه مهمتر از عکس حیوانات و خانه تکانی و اتاق رنگ کردن هست که تو بلاگر نوشته بشه و وقت بهش اختصاص داد . القصه به شکلی دیوانه وار به روی وب لاگ ها حمله ور شدم و تا جایی که توان داشتم و وبلاگ ها را میشناختم شروع به نوشتن کامنت کردم و درخواست کردم تا چیزی بنویسند و چیزی بگویند و حتی به وب لاگ هایی سر زدم که حتی نمیشناختم. دریغ و افسوس از یک مطلب یک نوشته و یا یک خط خبر ، به اینجا ختم نمیشود بعضی از دوستان حتی کامنت های این حقیر را پاک کردن دوستانی که به قول خودمون سختی و انفرادی و این برنامه ها را کشیدند. ولی همه گویا قرص سکوت نوش جان کردند . من نمیدونم حتما باید دادبخش بمیره تا یک نفر یک خط خشک و خالی بنویسه.او هم یک فعال حقوق بشر هست مثل من و شما و به امید من و شما هست .اصلا بگیم هیچی نیست. اصلا قاتل است بیش از 40 روز اعتصاب با لبای دوخته یعنی حتما باید فقط گنجی اعتصاب کنه و همه به دادش برسن یعنی بابک داد بخش هیچ ؟ یعنی مرگ و زندگیش واسه کسی مهم نیست ؟ دوستان وب لاگ نویس روزنامه نگاران و مفسران سیاسی مرا عفو کنید که زیر تیغ برنده این قلم این بار دوستانم را به انتقاد کشیدم اما مرام ما شکستن سکوت است بی هیچ هراسی . من امروز به هر وب لاگی که میدانم سر میزنم و باز هم میخواهم بنویسند از تمام کسانی که در لیست من قرار میگیرند انتظار دارم به احترام و مسئولیست انسانی خود خطی بنویسند .
خوشا پر کشیدن خوشا رهایی خوشا اگر نه رها زیستن مردن به رهایی! مهربانانی که در این باره نوشته اند: حسام عزیز، بهزاد گل، هاله ، افکار و گفته هاي گوناگون من ؛ گل کو ، زنانه ها ، سید علی گدا ، وب - آ- ورد برچسبها: به حساب گستاخی نگذارید |
درود بر شما
سپاس از این همه احساس وظیفه
سخن ها را باید شنید
هر آن کس که می خواهد هر نامی می خواد بر آن بگذارد
گستاخی!!
به امید ساختن ایران بزرگ
پاینده ایران
=/=