با درود آرش سیگارچی به مرخصی آمد به او و خانواده اش تبریک میگوییم آرش سیگارچی روزنامه نگار و وب لاگ نویس زندانی به مدت یک ماه به مرخصی آمد اعلام شده این مرخصی به دلیل رسیدن به ماه رمضان میباشد و لازم به ذکر است همکنون ایشان در تهران برای ثبت نام در دانشگاه به سر میبرد او در رشته حقوق در مقطع فوق لیسانس قبول گشته
آخرین نوشته او : امید داریم همیشه دست های توانمد ایشان بر پیکر این ضحاکان بتازد سلام. امروز مرخصی بیست روزه ام پایان می رسد و من باید به زندان باز گردم. در این ایام 9 ماه سپری شده از سه سال زندانم ، به این نتیجه رسیده ام حال که گریزی از بند نیست پس باید خود را تقویت کرد و از اینرو شروع به تحصیل در رشته حقوق نموده ام . برای امتحانات ، زندان و قاضی ناظر زندان به من 20 روز مرخصی دادند که جز هفته اول برای امتحانات فرصت خوبی شد تا هم از گرمای درون زندان در بروم و هم استراحتی مناسب داشته باشم :
یک هفته در تهران ماندم و امتحانات را بسلامتی پشت سر گذاشتم. در باقیمانده روزهای مرخصی سعی کردم به گردش بپردازم و از این رو یک گیلان گردی حسابی راه انداختم. در لاهیجان دوستان عزیزم شاهین جهانگیری ، پیمان عیسی زاده و دکتر مشفقی نازنین ساعات مناسبی را برایم ندارک دیدند. خیلی وقت بود که دلم می خواست از این پله های بام سبز تا آن بالا را پیاده بروم که امان از چاقی ؛ نمی شد. این روزها که در زندان هستم وزنم را به 87 رسانده ام. برایم موفقیتی بزرگ بود که این همه پله را بار دیگر به بالا طی طریق کنم ! نیما تقوی عزیز – همان دوستی که هرگز ندیده بودم و قاضی تنها به استناد دو بار تماس تلفنی در حکم من به او اشاره کرده بود – در فرصتی به رشت آمد. دریا و ماسوله را با او سیر کردم که خیلی خوش گذشت. در روزهای آخر هم دوستی از کرمان مهمانم بود که آن نیز خوش گذشت. در آخرین روز مرخصی "روزبه میر ابراهیمی" عزیز مهمانم بود. او که تا چند روز دیگر راهی فرنگستان است ، در این چند سال عزیزترین دوست من بوده است برایش آرزوی توفیق دارم. با او برای خداحافظی به دریا رفتیم .... و اینکه سرتان را درد نیاورم اینقدر این روزها دریا رفته ام که حسابی سوخته ام. می ترسم حال که به زندان می روم من را نشناسند و راهم ندهند . خبر مهم اینکه مسوولا زندان به این نتیجه رسیده اند که من زندانی خطرناکی نیستم و از این به بعد پنجشنبه عصر من را ترخیص می کنند و صبح شنبه من باید به زندان خودم را معرفی کنم. به این می گویند " رای نیمه باز " !!! در این مرخصی آمده بودم که به گنجی به خاطر آن موضع گیری اش انتقاد کنم و می دانستم تاوان محدود کردن لیست زندانیان به سه نفر را ما زندانی ها خواهیم داد ، که دیدم اینگونه شد. اکبر محمدی هر چند هم صنف یا همفکر با من نبود اما یک انسان بود که به مانند من و خیلی های دیگر برای ابراز عقیده در زندان بود. او در میان این همه خبر از لبنان و اسرائیل جان سپرد . واقعا متاسفم ... روز خبرنگار در این هفته برگزار شد و من خنده ام می گیرد وقتی می بینم در این روز در برخی شهرهای جنوب کشور از من و دیگر روزنامه نگاران زندانی یاد می شود اما در گیلان ، همکارانم در خوابند و دارند همچنان برای مدیران شان رپورتاژ تهیه می کنند !!! دارم بر می گردم زندان ... برایم دعا کنید ...