حدودا چند سالی میشود که در حیطه وب لاگ نویسی فعالیت داشته ام از سال 80 شروع کردم به نوشتن از شعر شاعری تا شعار و تلفظ کلمه مضحک آزادی و آزادی خواهی خلاصه در این هشت سال تجربه های فراوانی کسب کردم ، غم های زیادی هم دیدم ، سختی هایی هم به دوش کشیدم ، مطالبی نوشتم که به مزاج بعضی از دوستان خوش نیامد دوستانی که خود ادعای آزادی خواهی میکنند و دریغ در این بین جمهوری اسلامی هم ما را بی نصیب نگذاشت به دیدار و گفتار و دست و پنجه نرم کردن به همه عزیزان و حضرات نایل آمدیم (( در این هشت سال دیکته کامل بعضی از کلمات را درک نکردم به مانند همین نایل و باتوم و...)) اما چیزهایی آموختیم که مو به تن همه ما سیخ میکند .
در این بیین پر درد ترین چیزهایی که در زندگی ام برای دوستان اطرافیانم رخ داد :
کوچیدن نا به هنگام اکبر محمدی که هنوز هم وقتی به یاد آن روز می افتم دانه های بلور از چشمانم بر شیار های گونه ام می غلتد . رفتن احمد به غربت ( PAAATANSIYEL ) کوچ اجباری قمار عاشقانه ( دود کردن سیگار هیامان و قدم زدن هایمان در راه خانه)
کشته شدن ولی الله فیض مهدوی، زهرا بنی یعقوب و ابراهیم لطف اللهی و....قلبمان را آزار داد و افکارمان را پریشان، اما آنها هم به جبر زمان بر خوردند و از یاد همه ما رفتند(( خیلی راحت تر از راحت )) بگذریم ...
در این مدت از رفیقان خود ناخواسته بسی رنجیده ام و آنها نیز از من ، گذشت و گذشت تا به اینجا رسیدیم که امروز من یک انسان رنجور وا مانده و نیمه جان هستم و شاید بی جان .
میخواهم به وسعت همین آسمان بغض کرده ی بالای سر ناله و گلایه کنم اما سودی ندارد دوستان و هم پیمانانم هر کدام به سراق زندگی خود رفتند و گوشه ای از این دنیا را فتح کردند و فاتح آزادی شدند . و من در این دیاری که صد یوسف دل به کلافی بفروشند و خریداری نیست ماندم و میمانم تا یکی باشد تا از ایام قدیم یاد کند .
این چرخ دوار ادامه دارد مردم رای میدهند من و تو میگویم ای ... رای نده و آنها باز هم رای میدهند تا زندگی به لحظه مرگ رسد و آنگاه با کاسه چه کنم چه کنم به دنبال دو متر زمین خاکی میگردند تا تن خود را به خاک بدهند تا همه چیز تمام شود یا شروع .
خلاصه زبان تلخ اعتراضم را میبندم و در اعتراض به همه نا ملایمات چه از جانب حکومت و چه از جانب عزیزانم این وبلاگ را میبندم . میدانید که بستن یک وب لاگ چقدر تلخ است اما این تلخی را پذیرا شدم تا تلنگری به همه عزیزام زده باشم دوستانی که از راه و آرمان هایمان دور گشته اند (( شاید من اشتباه میکنم که بطور قطع همین است )) ، دوستانی که عزیز تر از جان خود میدانم برایتان آرزوی سلامتی و بهروزی میکنم . برایم دعا کنید با هر خدایی که میشناسید .